توضیحات
عنوان کتاب: شبهای روشن
نویسنده: فیودور داستایفسکی
مترجم: سروش حبیبی
ناشر: ماهی
تعداد صفحات: ۱۱۲صفحه
دربارهی کتاب شبهای روشن
داستان کتاب دربارهی شرح اشتیاق جوانی بیست و شش ساله و رؤیاپرداز است. او سالها است به تنهایی زندگی میکند و تنهایی را بخوبی میفهمد. جوان مانند دیگر شخصیتهای اصلی داستانهای داستایفسکی با مردم عادی فرق دارد و به دنبال گمشدهای است که با او همزبانی کند. او مدام تنهایی خود را با شهر پترزبورگ تقسیم میکند. با دیوارها و درها و پنجرههای شهر آشنا است و با آنها درددل میکند. در یکی از روزها، در حالی که آواز میخواند و به طرف خانه قدم میزند، در کنار آبراه با دوشیزهای گریان آشنا میشود که او نیز عاشقی تنها است. این جا است که میپندارد ایام تنهاییاش به سر آمده است… در گفتههای جوان صدای نویسنده محسوس است. داستان به زبان اول شخص نوشته شده است و رنگ حدیث نفس دارد.
بخشی از کتاب
شب کمنظیری بود، خوانندهی عزیز! از آن شبها که فقط در شور شباب ممکن است. آسمان به قدری پر ستاره و روشن بود که وقتی به آن نگاه میکردی بیاختیار میپرسیدی آیا ممکن است چنین آسمانی اینهمه آدمهای بدخلق و بوالهوس زیر چادر خود داشته باشد؟ بله، خوانندهی عزیز، این هم پرسشی است که فقط در دل یک جوان ممکن است پدید آید. در دلهای خیلی جوان. اما ای کاش خدا این پرسش را هرچه بیشتر در دل شما بیندازد! حرف آدمهای بدخلق و بوالهوس را زدم و ناچار یادم آمد که آن روز از صبح رفتار خودم همه صفا و پاکدلی بود. اما از همان صبح بار غم عجیبی بر دلم افتاده بود، که آزارم میداد. ناگهان احساس کرده بودم که بسیار تنهایم. میدیدم که همه مرا وامیگذارند و از من دوری میجویند. البته هر کس حق دارد از من بپرسد که منظورم از «همه» کیست؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.